سایت روزنو | روزنو | Roozno

به روز شده در: ۰۷ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۸:۴۰
کد خبر: ۶۴۲۵۳۴
تاریخ انتشار: ۱۶:۳۲ - ۰۷ شهريور ۱۴۰۳

روایت‌های ناشنیدهٔ رضا قطبی، رئیس تلویزیون از آخرین روزهای شاه | آنچه در فکر هویدا در مورد گلسرخی بود پیاده نشد و رودست خوردند

در ابتدای دهه ۵۰، پرویز ثابتی، معاون امنیت داخلی ساواک، برای ارتقای جایگاه خودش یک شوی امنیتی برپا کرد. چند نفر که فعالیت چندانی نداشتند ناگهان به توطئه برای گروگان‌گیری ولیعهد متهم شدند. در ادامه قرار شد دادگاه آن به‌صورت علنی و از تلویزیون پخش شود.
روزنو :

روایت‌های ناشنیدهٔ رضا قطبی، رئیس تلویزیون از آخرین روزهای شاه | آنچه در فکر هویدا در مورد گلسرخی بود پیاده نشد و رودست خوردند

قطبی در سال ۱۳۴۲ به ریاست سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران رسید و این سمت را تا پیروزی انقلاب در دست داشت. او در زمان فعالیت خود مورد نقد ساواک بود، زیرا برخی چهره‌های چپ گرایی را که از صف مخالفان جدا و به شمار هواداران سیستم پیوسته بودند به تلویزیون راه داده بود.

رویداد۲۴| امیرحسین جعفری: نام عبدالرضا قطبی با فرح پهلوی، چپ‌گرا‌های تواب قبل از انقلاب و تلویزیون ملی ایران گره خورده است. رضا قطبی متولد ۱۳۱۷ در لاهیجان بود، سال‌های کودکی را در تهران و شمال ایران گذراند. فرح دیبا نیز پس از مرگ پدر خود، با خانواده او زندگی می‌کرد و از کودکی ارتباط نزدیکی میان این دو فرد بود. قطبی سال‌های جوانی را با تحصیل در رشته برق در فرانسه گذراند. او در سازمان‌های وابسته به وزارت اطلاعات و جهانگردی کار خود را آغاز کرد.

آخرین رئیس رادیو تلویزیون ملی ایران

قطبی در سال ۱۳۴۲ به ریاست سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران رسید و این سمت را تا پیروزی انقلاب در دست داشت. او در زمان فعالیت خود مورد نقد ساواک بود، زیرا برخی چهره‌های چپ گرایی را که از صف مخالفان جدا و به شمار هواداران سیستم پیوسته بودند به تلویزیون راه داده بود. برخی برنامه‌های تلویزیونی نزدیک به تفکرات چپ‌ها نیز چندان خوشایند درباری‌ها نبود.

با این وجود، رضا قطبی همواره نزدیکی خود را دربار را حفظ کرد و در نوشتن نامه معروف «من صدای انقلاب شما را شنیدم» در کنار سید حسین نصر، نقش داشت. ریاست سازمان هنر شیراز و تدریس ریاضی در دانشگاه صنعتی آریامهر(شریف کنونی) بخش دیگری از فعالیت‌های اوست. رضا قطبی با پیروزی انقلاب مدتی پنهان شد اما با حمایت فرح پهلوی به خارج از کشور رفت. او تا آخرین روز‌های عمر در کنار نیرو‌های نزدیک به آخرین ملکه ایران ماند و در ۵ شهریور ۱۴۰۳ درگذشت.

رضا قطبی در سال‌های ۱۹۸۸، ۱۹۹۶ و ۲۰۰۱ مصاحبه‌ای سه قسمتی با بنیاد مطالعات ایران در مریلند داشت. او در این مصاحبه‌ها به موضوعاتی از جمله تبار خانوادگی، پیوستن به حزب پان‌ایرانیست‌ها، عضویت در رادیو تلویزیون، دادگاه خسرو گلسرخی، دیدار با موسی صدر، روز‌های آخر شاه و عدم توجه به نارضایتی‌های مردم اشاره می‌کند. در ادامه به بخش‌هایی از آن اشاره می‌کنیم:

۱۷ شهریور و استعفا از رادیو تلویزیون

۱۷ شهریور ۱۳۵۷، تظاهرات مخالفین و انقلابیون در محلات جنوبی تهران، خیابان ژاله پیشین (خیابان مجاهدین اسلام کنونی) و میدان ژاله (میدان شهدا کنونی)، منجر به کشته شدن ۸۷ نفر از تظاهرکنندگان شد. تنها چند روز پس از رویداد آتش‌سوزی سینما رکس آبادان در ۲۸ مرداد ۱۳۵۷، دولت جمشید آموزگار که با شعار «دولت فضای باز سیاسی» روی کار آمده‌بود، مجبور به استعفا شد و در روز ۴ شهریور محمدرضا پهلوی از جعفر شریف‌امامی که فرزند یک روحانی و رئیس مجلس سنای ایران بود و به برخی مخالفت‌ها با دولت امیرعباس هویدا شناخته می‌شد، دستور داد تا دولتی با شعار «آشتی ملّی» تشکیل دهد.

قطبی درباره ۱۷شهریور و استعفا از ریاست سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران می‌گوید: «آقای آموزگار وقتی نخست‌وزیر شد، من اتریش بودم، به من تلفن کردند که وزیر اطلاعات و گردشگری شوم. من به ایشان نه گفتم و اولین بار بود که اولیا حضرت را دخالت دادم. به آقای هویدا هم گفتم نباید وزارت اطلاعات وجود داشته باشد. نوع واکنشی که آقای آموزگار نشان داد، [معلوم بود که] راضی نبود. هردفعه دولت عوض می‌شد من استعفا می‌دادم که هر دولت جدید آدم خود را داشته باشد. کار کردن با آموزگار سخت‌تر بود تا هویدا اما از برخی صفات او خوشم آمده بود. من در نامه استعفا هم نوشتم که دستگاه ایشان دستگاه منزه‌تری از دولت هویدا بود. ایشان نامه را به شاه داده بود و گفته بودند استعفاشان را به دولت جدید بدهید. شریف امامی که آمد، ما را در جلسه هیئت دولت خواست. جلسه که تمام می‌شود، گفت به دفتر من بیا؛ گفت دو هفته بمانید تا من یک نفر را پیدا کنم. دو هفته ایشان شد ۱۷ شهریور، در نتیجه ۱۷ شهریور من خود را مستعفی می‌دانستم. من به ایشان گفتم که چه کسانی برای ریاست رادیو تلویزیون خوب هستند. کاندیدا اول جعفریان بود. ۱۷ شهریور روز جمعه بود و آن اتفاقات افتاد؛ من شنبه به ایشان تلفن کردم که علاقه ندارم در این کار بمانم اما نمی‌خواهم استعفا من تداعی این ماجرا شود. یک متنی هم روی کاغذ به دکتر عاملی نوشتم. در این دوره‌ی ۱۵ روزه هم شاه را ندیدم. »

در ابتدای دهه ۵۰، پرویز ثابتی، معاون امنیت داخلی ساواک، برای ارتقای جایگاه خودش یک شوی امنیتی برپا کرد. چند نفر که فعالیت چندانی نداشتند ناگهان به توطئه برای گروگان‌گیری ولیعهد متهم شدند. در ادامه قرار شد دادگاه آن به‌صورت علنی و از تلویزیون پخش شود.

قطبی دربار ماجرای پخش دادگاه خسرو گلسرخی می‌گوید: «ساواک این کار را کرد، ما هم مخالفت نکردیم. از خارج از هم خبرنگار آمد. در خارج مطرح شده بود که محاکمات در ایران به شکلی است که فرد نمی‌تواند از خود دفاع کند. صحبت علنی شدن دادگاه گلسرخی، قبل از آن مطرح بود. وقتی جریان پخش دفاعیات پخش شد، تصور ما بر این بود که او اعدام نمی‌شود. ما یک دادگاه را پخش می‌کنیم و نشان می‌دهیم که یک نفر بر پایه عدالت، محاکمه می‌شود و اگر هم محکوم می‌شود، به یک سال زندان محکوم می‌شود یا شاید تبرئه شود. آن اتفاق برای ما فاجعه‌آمیز بود. تمام پخش برنامه تلویزیونی، آنچه در فکر هویدا بود پیاده نشد و رودست خوردند. نوع دفاعی که گلسرخی از خودش کرد، عجیب بود. در سیاهکل داستان اسلحه و قیام مسلحانه مطرح بود و جزای آن مرگ است. نوع دفاعی که گلسرخی از خود می‌کند و می‌گوید من این اعتقادات را دارم و در کشتن دستی نداشتم. در داخل رادیو تلویزیون این دفاعیات اثر بد گذاشت. مردم تصمیم می‌گیرند فرد گناهکار است یا خیر؛ در نهایت باعث شد عده زیادی حس کردند که گلسرخی نباید محکوم به مرگ می‌شد از جمله شهرنوش پارسی پور که در آنجا کار می‌کرد و در جشن هنر کار خود را به خوبی انجام می‌شد اما بعد از این واقعه استعفا کرد.»
امام موسی صدر: از کمک شاه برای تاسیس بیمارستان متشکریم

رئیس رادیو تلویزیون ملی قبل از انقلاب درباره دیدار با موسی صدر می‌گوید: «امام موسی صدر در لبنان با سفیر برخورد داشت و به معنایی من واسطه قرار گرفتم. امام موسی با یکی از همکاران ما خویشاوندی داشت. ایشان در ملاقات با من به کار‌های مخالفین اشاره کرد و گفت که ایرانی‌ها در لبنان صحبت‌های [آیت الله] خمینی را ترجمه می‌کنند. آنجا بود که اولین بار نام [آیت الله] خمینی را خارج از مسائل ۱۵ خرداد شنیدم. موسی صدر بعداً به قاهره رفت و سفیر در آنجا آقای بهرامی بود و می‌خواست به صورت مخفیانه با ایشان صحبت کند و جریان ملاقات با من را می‌گوید. حرف صدر این بود که ما حرف‌های خودمان را می‌زنیم اما با حکومت مخالفتی نداریم و خیلی از کمک شاه برای درست کردن بیمارستان مچکر هستیم.»
چرا شاه مقاومت نکرد؟

قطبی در ادامه صحبت‌های خود به علت شکستن روحیه شاه در اوج بحران‌های سال ۵۷ اشاره می‌کند: «بعد از اینکه از تلویزیون رفتم، چندین تقاضا شرفیابی کردم. در اولین جلسه‌ای که بعد از استعفا ایشان را در روز بعد از عید فطر دیدم، روحیه خیلی بدی داشتند. من آن وقت روحیه خوبی داشتم و می‌خواستم از تمام جریانات استفاده خوب شود. شاه از قرار معلوم بیرون رفته بودند و به هر وسیله‌ای فریاد‌های مرگ بر شاه را شنیدند و اولین بار بود که ایشان شخصاً شنیدند که مردم چه می‌گویند. تا آن موقع گزارش می‌رفت که دانشجو‌ها به تحریک خارجی‌ها، به مقدسات ملی توهین کردند. آن جا شاه می‌بیند که یک دسته با خشم به شخص او بد می‌گویند. این اتفاق در شکسته شدن اراده‌ی شاه خیلی مؤثر بود. در آن روز شاه را با قیافه‌ای که هرگز ندیدم، می‌گفتند شنیدی چی می‌گفتند؟»

روزیکه شاه روی پله نشست

قطبی در پایان صحبت‌های خود درباره علت خروج شاه از کشور می‌گوید: «اواخر مهرماه ۵۷ یک ماه بود که من استعفا دادم؛ فرح پهلوی به مشهد رفته بودند. من دیدن شاه رفتم و خاطرم هست که خیلی خلوت شده بود. ایشان در کاخ پذیرایی من را پذیرفتند، قبل از آن فکر کنم آزمون را دیده بودند. بدون اینکه آزمون گفته باشد، احساس این را پیدا کردم که شاه حس می‌کند از کشور خارج شود. به ایشان گفتم تا وقتی هستید مردم احساس پشتوانه می‌کنند و اگر هم اتفاقی بیوفتد ما اسلحه دست می‌گیریم و از شما حفاظت می‌کنیم اما شما نباشید، گارد از این مبل و صندلی‌ها حفاظت نمی‌کند. یکی از روزها من به اتاق‌های طبقه بالا رفتم، دیدم که شاهدخت مهناز وحشت‌زده گفتند که بابا روی پله‌ها نشسته است. من نگران شدم و دویدم، شاه را دیدم که روی پله‌ها نشسته و دست بر سر گذاشته و اشک در چشم دارد. پرسیدم ناراحتی دارید؟ گفتند خیر احساس خستگی می‌کردم. تنهایی ایشان را گرفته بود.»

با وجود تمامی مخالفت‌های ساواک با قطبی و مواضع فکری که او درباره سیاست و توسعه ایران داشت، آنچه تا آخر عمر در کلام او مشخص بود، وفاداری به شاه و سیستم او بود. او روز‌های آخر از صحنه‌هایی از شاه صحبت می‌کند که در کلام دیگر کارگزاران رژیم سابق نیست. مدت زمان حضور او در یک سمت مهم نیز نشان می‌دهد که اعتماد قابل توجهی به قطبی وجود داشت. جایگاهی که پس از انقلاب به قطب‌زاده رسید اما با وجود تمامی اقدامات انقلابی‌اش، سرنوشت بسیار بدتری از رضا قطبی پیدا کرد. در نتیجه به زیست بیش از ۸۰  ساله او می‌توان عنوان کارگزار رژیم پهلوی داد. قطبی در نهایت در سن ۸۶ سالگی درگذشت اما هنوز تأثیرات برخی اقدامات او در رادیو تلویزیون از جمله پخش دادگاه خسرو گلسرخی، ادامه دارد.

ویژه روز
عکس روز
خبر های روز